پرواز کردن را
هـر چند کرکسها بلـد هستـند
آواز گنجشکان کجا و جیغ کرکسها؟
از : میرفضلی
یاحبیب الباکین
اما
چگونه دل بکند از تو آن ضریح قدیمی ...
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود »
دارد صدای قافیه ی شعر العجل
کم کم فدای بغض گلو گیر می شود
دارد غزل به ذائقه ی شاعران دگر
از شعر انتظار فرج سیر می شود
دارد میان شعر و غزل های عاشقان
غربت برای مدح تو تقریر می شود
دارد میان بغض گلو گیر مادرت
فریاد یابن فاطمه زنجیر می شود
دارد دوباره شمع شب تار فاطمه
مجروح و دلشکسته و تحقیر می شود
دارد دوباره نبض قلم در میان راه
با دست و پای خسته زمین گیر می شود
دارد حقیقت قلم و برگ شعر من
با جوهر وجود تو تفسیر می شود
دارد میان هلهله طوفان واژه ها
شاعر شکست خورده و تسخیر می شود
پی نوشت:
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه هاست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست