آیا قلبی پیدا میشود که وقتی دربارهی کربلا سخنی میشنود، آغشته با
حزن و الم نگردد؟ حتی غیرمسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که این
جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفته، انکار کنند.
ادوارد براون (مستشرق معروف انگلیسی)
عزاداری های همتون قبول
تقسیمبندی انسانها به روایت دکتر شریعتی
? - آنانی که وقتی هستند، هستند، وقتی که نیستند، هم نیستند ؛
? - آنانی که وقتی هستند، نیستند، وقتی که نیستند، هم نیستند ؛
? - آنانی که وقتی هستند، هستند، وقتی که نیستند، هم هستند ؛
? - آنانی که وقتی هستند، نیستند ، وقتی که نیستند، بیشتر هستند !. (دکتر علی شریعتی)
بمناسبت بین العیدین، قربان-علی، شریعتی (نامی که پدر برای این حقیر انتخاب کرده بود)!
"... و ... حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است و آن، نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه ی اسلافاش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. او این حج را نیمهتمام میگذارد و شهادت را انتخاب میکند. مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه ی حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم بیاموزد که: اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگرهدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه ی خدا با خانه ی بت مساوی است.
در آن لحظه که حسین حج را نیمهتمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف همچنان در غیبت حسین ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید که حاضر است، میخواهد با حضورش این پیام را به همه ی انسانها بدهد که: وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه ی حق و باطل زمان خویش غایبی، هر کجا که خواهی باش. وقتی در صحنه ی حق وباطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهیدحق و باطل جامعهات نیستی، هر کجا که میخو اهی باش،
چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است . دکتر شریعتی
دوستی گفت صبر کن زیراکه
صبر کار تو خوب زود کُند
آب رفتـــــه به جوی باز آید
کارها به از آنکـــــه بود کند
گفتم ار آب رفتــــــه باز آید
ماهی مرده را چــــه سود کند
جمال الدین
خدایا! آن قدیمها سختگیرتر بودی!...
بچه که بودم
یاد گرفتم که : " دروغگو " دشمن خداست
آخر همه ی قصه ها
دروغگو رسوا می شد
هر چه دروغ بزرگتر ...
دروغگو رسواتر ...
اما ...
بزرگتر که شدم
هرچه بزرگتر شدم
دشمنی خدا با دروغگو ... کمتر می شد
رسید به جایی که احساس کردم : دروغگو با خدا صلح کرده است
حرف های خودش را به نام " او " می نویسد
آخرش هم جایزه می گیرد
تشویق می شود
وگاهی هم ... به باور من - که همیشه می گفتم دروغگو دشمن خداست -
می خندد
چه خنده ای ...!!!
حالا که برف پیری بر سر رویم باریده می خواهم باورهایم را درست کنم :
دروغگو دشمن خدا نیست
دروغگو پایان قصه ها رسوا نمی شود ...
کسی جرئت نمی کند به دروغگو بگوید : " دروغگو ..."
همه حرف های ریز و درشتش به نام " حرف های خدا " ثبت می شود .
این حرف ها آن قدر ،قشنگ ودل فریبند که همه را می فریبند...
و تازه رسیده ام به این جا که ..
.........
هر طوری که می خواهید ، تمامش کنید
....