از سنگهاي قيمتي دانه تراشيد
با يک اشاره هر يکي را کرد خورشيد!
نخ شد زمان هر دانه را انداخت در آن
تسبيح او با چهارده دانه درخشيد!
شيطاني انسان وليکن حد ندارد
بر سيزده خورشيد عالم سايه پاشيد!
يا دانه اي را در تشت زر کرد!
يا اينکه در گودال با نيزه خراشيد!
اما خدا با بردباري باز رو کرد:
در انتظار آخرين خورشيد باشيد!
يه سر ما هم بزنين!