دلا امشب به می باید وضو کرد
و هر ناممکنی را آرزو کرد
که ساقی باده ای نو در سبو کرد
خدا در چنته هر چه داشت ، رو کرد
خدا بر عالم و افلاک جان داد
به شکل مرتضی خود را نشان داد
برای عرش داور ، لنگر آمد
برای حضرت حق ، دلبر آمد
خدا امشب ز تنهایی درآمد
که بهر همنشینی ، حیدر آمد
خدا چون این گل خوشبوی بشکفت
هزاران بار بر خود یا علی گفت
خدا امشب سبو در دست گردید
علی را آفرید و مست گردید
ز بس که شد سراپا شاد با او
خدا دست اخوت داد با او...
دلا امشب به می باید وضو کرد
و هر ناممکنی را آرزو کرد...