من شدم نی و تو شدی نی زن، مرا گذاشتی روی لبهایت و دمیدی.
نفست که توی تنم ریخت، هوا پر شد از موسیقی دوست.
فرشته ها به رقص آمدند و زمین دور خودش چرخید.
نواختن من، جشن ملکوت بود و پایکوبی هستی. دم تو آتش بود و نوای نی، عشق.
من شدم نی و تو شدی نی زن.
اما فراموشم شد که نی اگر خالی نباشد، نی نیست. پر شدم.
دیگر برای تو جایی نمانده بود.
مرا گذاشتی روی لبهایت و باز هم دمیدی؛
اما دیگر صدایی نیامد. فرشته ها گریستند و شیطان دور نی ات رقصید.
این روزها نسیم از سمت بهشت می وزد.
این روزها هوای بوی تو را دارد.
این روزها صدای ساز تو می آید.
و من دوباره به یاد می آورم که من نی بودم و تو نی زن.
آه، آی یگانه ای نی زن! این نی دلتنگ دم توست. دلتنگ نواختنت. نی کوچکت را بنواز.
(فروغ)