این شبا،شبای عزیزیه " لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ "
خدای مهربونی هم داریم.داستان قارون و حضرت موسی رو که می دونید.وقتی حضرت موسی بعدسه بار صدا زدن حضرت موسی جوابی نشنید،خدا به حضرت موسی گفت: به عزت و جلالم اگه یه بار می گفت خدا من اونو نجاتش میدادم، من می بخشیدمش.
قارونه ها،قارون...
خدا داره قسم می خوره که اگه قارون صداش میزد،می بخشیدش.خُب بایدم ناامید شدن از خدا از بدترین گناه ها باشه.
پس تا می تونیم خدامونو صدا کنیم.
خدایا! یه ساله خیلی ازت دور شدم، سال خیلی بدی داشتم.نمی خوام دوباره اون روزا تکرار بشه.امسال می خوام برای تقدیرم تو رو بخوام،می خوام تو توی لحظه لحظه های زندگی م باشی.
خدایا به هر کی که رنگ و بویی از تو داره راحت دل میدم.اما خیلی زود متوجه میشم بازهم پیدات نکردم.رو به هر طرف که می برم می بینمت،اما ندارمت.خدایا خودتو تو تقدیر من جا بده.اصلا می خوام تو تقدیر من باشی ...
خدایا دستمو بگیر وکمکم کن تا اون بشم که تومیخوای.خداجون رهام نکن خدایا بسه دیگه خسته شدم از گناه،خدا نیکی ها رو ازت میخوام.میدونی چه گناهی مرتکب شدم سال گذشته به حق اسم اعظمت منو مورد لطفت قرار بده مثل همیشه.میدونم خودم کردم
ظلمت نفسی...
.
.
.
ولی انت رحمان وانا المرحوم،وهل یرحم المرحوم الا الرحمن؟