در گذر از ثانیه های ملال انگیز حیات ، به این شعر اخوان رسیدم خطاب به خداوند
سروده است : خواندنش حال وهوای دیگری داشت ...
مگر پشت این پرده ی آبگون
تو ننشسته ای بر سریر سپهر،
به دست اندرت رشته ی چند و چون؟
شبی جبه دیگر کن و پوستین
فرود آی از آن بارگاه بلند،
رها کرده ی خویشتن را ببین.
زمین دیگر آن کودک پاک نیست.
پر آلودگی هاست دامان وی،
که خاکش به سر گرچه جز خاک نیست.
گزارشگران تو گویا دگر
زبانشان فسرده است یا روز و شب
دروغ و دروغ آورندت خبر....
در همین گیرودار لینکی را دیدم که سخت هراس آور بود
آنقدر تأمل برانگیز و هراسناک که مدت ها به گذر این ثانیه ها خیره بودم ...
شما هم ببینید ، حتمأ به دیدنش می ارزد .
http://www.worldometers.info/fa
نمی دانم چقدر صحت دارد ... اما هر چه هست ... هست .