چه ساده اند
آنها که فکر می کنند
من عکس تو را به دیوار اطاقم آویزان کرده ام
آنها نمی دانند
من دیوار های اطاقم را
به عکس تو آویخته ام....
"؟"
پ ن1:
هور العظیم عجیبی بود دنیایم را در هم پیچید و گره زد به آن بند های کفن شهید گمنام...
شهید گمنام عجیبی بود...دنیایم را زمین زد و از نو ساخت
دنیای عجیبی است...
پ ن 2:
ذرات چشم حاج همت...هوای "هور" را اهورایی کرده بود...چه قدر خاطر خواه آن هوای اهورایی شدم...یک بطری از آن هوا را زندانی کردم که هروقت دنیا خیلی قلقلکم داد بویش کنم
پ ن 3:
همه دنبال جزیره مجنون می گشتند...فهمیدم خاطر خواه زیاد دارد....باید سکوت کنم
پ ن 4:
من با این اخلاص که ندارم، مشکل دارم....
ببخش خب...
تمام زندگی ام غلط بود
غلط کردم
تو درستم کن....
پ ن 5:
این ایستگاه هم
مثل من بغض دارد
و قلبش تند تند می زند....
شاید یاد تو...
دل مسافر مثل نمازش می شود...شکسته...
یا بقی? الله...ادرکنی...ادرکنی..ادرکنی
یا بقی? الله...اغثنی...اغثنی..اغثنی