بعد از گذشت 18 روز از عاشورا........
آیا عبرت گرفته ایم....؟
چه میگویم؟؟؟
.
.
"عبرت گیری از عاشورا این است که نگذاریم
روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشه گیر شود"
ره بر-22 تیر –71
کوفه که شهر دوری نبود...
هنوز از چاه های کوفه صدای بغض های شکسته علی می آمد...
غفلت به کجا برد آن طایفه را که هنوز که هنوز است
نام کوفه حسی تلخ را با بغضی سنگین به گلو می نشاند...
علی که برایشان غریب نبود حسین که غریبه نبود...
یادشان رفت که امام است که امنیت بخش زمین است..
یادشان رفت و برای امنیت بخش زمین امان نامه فرستادند...
من از "کل ارض کربلا"یش می ترسم...
ازین که بالاخره این لغزش ها و ممنوعه ها کار خودش را بکند ازین که صدای فرستاده ی امام را نشنوم...
از همین فاصله ی کم غدیر تا عاشورا می ترسم...
از هر طرف که بروی می رسی به سقیفه!
به قول سید مرتضی:دنیا صراط آخرت است و هر کس با رشته ی حب به امام خویش بسته است...
پل صراط خیلی ها در سقیفه شکست...
اگر سقیفه ای نبود عاشورایی هم نبود...
من به این رشته چنگ میزنم...از سقیفه های این روزها می ترسم....
*
سقا نوشت:
بوسید آب دست تو را به گریه گفت
مشتی بنوش تا نرود آبروی آب!
وقتی که مـــاه باشی پلنگ ها هم خودشان را به بلندی می رسانند
و به طمع چنگ انداختن به صورتت جست و خیز می کنند....
چه عبث!رسوایی خودشان را در دره های هلاکت رقم می زنند....
ح س ی ن درمقابل پیکر به خون نشسته ادب زانو می زند...
عباس به دنبال دست هایش می گردد که تا برای برخاستن به رسم ادب از آن ها مدد بگیرد اما ردی نمیابد....
با این همه زخم....هنوز...ماه بنی هاشمی....عباس!
مردانه ترین اشک عالم است خونی که از چشم های تو می چکد...
"سقای آب و ادب"-سید مهدی شجاعی
*
کربلا این قدر شیدایی نداشت
بی تو و بی ماجرای دست تو
هرکه با دست تو دارد عالمی
من که میمیرم برای دست تو
آب پاکی به روی دست آب ریخت
ای به قربان صفای دست تو....
*
موعود نوشت:
چقدر بد است بعضی ها به بازی کردن عادت کرده اند...
یک روز با خون شهدا...یک روز با آبرو...یک روز با آمدن تو...
من شرم می کنم که بنویسم منتظرم ...من ایمان دارم که این انگشت ها را میبینی که می لرزد ....
من چشم هایم را نذر آمدنت کرده ام...قرار نیست چیزی چشم گیر باشد قرار است چشم بپوشم از هرچیزی به جز تو...
بیا....
بیا...
بیا...
خسته ام...