ما رو دریاب ارباب!!!
ما رابه یک کلاف نخ آقا قبول کن یاایهاالعزیز أبانا قبول کن
ازیاد بریده ایم شمارا پدر ولی این کودک فراری خود را قبول کن
.
.
.
دیروز خواهرم اومد گفت آبجی فردا تولد عسل جونه برم؟
خیلی تعجب کردم خیال کردم شوخی میکنه تا کارت دعوت به جشن تولد عسل جون رو دیدم...
.
.
وای خدا...
مگه ماه ماه صفر نیست؟؟؟؟؟
مگر نه این ماه ماه شومی است؟؟؟
.
.
.
جالب اینجاست عسل جون کلاس سوم دبستان است...
روزگار...
اونموقع ها ما سوم دبستان بودیم صبرمون نبود برامون جشن تکلیف بگیرن...
.
.
.
دیروز فهمیدم که دنیا چقدر عوض شده...
وما چقدر عوضی...!!!
.
دلم برا آقا عج تنگ شد چقدر غریبن...
آقا...
این روزها تنها برای جدت عزاداری کن...
کسی بیاد حسین ع نیست...
.
.
الان جشن تولد عسله...
مانرفتیم...
.
.
نخواستیم که بریم...
ولی...
جشن پابرجاست...
کاش در جشن تولد عسل
حرمت این ماه نگه داشته شود...
.
.
.
عسل جان تولد معنویت گوارای وجودت...
ساناز و زهرا...