سهم من از دوری تو
چیزی جز دلتنگی
به اندازه دریاها
نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب
و لحظه هایی که ثانیه ثانیه می گذرند نیست...
وامروز
زادروز تولدت
چه غمگین است
تولد بی حضور تو...
کجایی تا تسلی دهی مرا...
..........................................................................
پی نوشت:
هانیه...!!!
تولدت مبارک
آه...
هانیه جان؟...
چرا گم شده ای میان تولدت؟
سرگشته ام...
کجایی تا دلداری دهی مرا؟...
تولد پارسالت را به خاطر داری؟!...
این اولین سالی است که ...
.........................................
چه کنم با نبودنت؟؟؟؟
کاش دلیل هجرتت را می دانستم...
ناموقع و بی خبر کوچیدی!...
بی آنکه...
بی آنکه حتی سر قولت بمانی !...
راستی خبر داری ؟...
اینجا کوچه ها غرق در فاطمیه است
و این اولین فاطمیه بدون تو...
در خواب دیدم سفر بی بازگشتت را....
بیدار که شدم رفته بودی...
.....................................................
هانیه ...عزیزدلم؟؟؟
تولدت مبارک...
امیدوارم سر سفره حضرت فاطمه (س) مهمون باشی
روحت شاد و یادت گرامی باد
عاشق میان خود و معشوق فرقی قائل نیست...
مولانا حکایت شیرینی در وصف این مقام دارد و میگوید:"عاشقی به دیدار معشوق خود رفت و در زد.
معشوق پرسید کیستی؟ گفت: من. معشوق در را باز نکرد و گفت در این سرا فقط جای یک نفر است.
عاشق رفت و یکسال تمرین کرد که دیگر نگوید من هستم و دوباره به خانه معشوق بازگشت و چون
معشوق پرسید کیستی، گفت: پشت در هم تو هستی و معشوق در را باز کرد.
شهادتش تسلیت...التماس دعا