با سلام خدمت دوستان عزیز
نمیدونم چه اتفاقی افتاد ولی وقتی اومدم دیدم یه مطلب جدید رو وبلاگ گذاشته شده بود که روحم از اون خبر نداشت. پاکش کردم. امیدوارم دیگه ازین اتفاقا نیفته.
باز کن پنجره ها را ، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد...
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست...
چشم به هم میزنی روزای عمرت می گذرن! انگار همین دیروز بود که سر سفره ی سال تحویل نشسته بودی و دعای سال نو رو خوندی...عیدی و عید دیدنی و برنامه های جدید واسه سال نو... اوم... اما اگه الان دقیق تر گوش کنی صدای پای یه بهار دیگه رو میشنوی ؛ یه بهار دیگه از عمرمون... فرصتی دیگه واسه نو شدن... امید که آخرین بهار زندگیمون نباشه و بتونیم حداکثر استفاده رو از اندک فرصت های زندگیمون ببریم .التماس دعا عزیزان
(برگرفته از کانون وبلاگ نویسان مذهبی)
جان فدای آن لحظه که سبز÷وش با ÷رچم یالثارات الحسین (ع)در انتهای افق غباری ب÷ا میشود وتو با ذوالفقار حیدر و سوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را به دست باد میس÷ارم . بگذار صادقانه بگویم کهنسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست.آرزویی که برای به دست آوردنش تمام کلاف های عمرم را به بازارمعشوق فروشان برده ام.وخودم را درجرگه ی خریداران یوسف زهرا قرار داده ام.عزیزم:تو زیباترین دلیل برای شبهای قدرو شب زنده داری های منی.تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی.کاش میشد واژه ها را شست وشو داد و انتظار را تفسیر کرد ولی افسوس .... میدانی مرز انتظار کجاست؟ آنجا که قطره ی اشک منتظری سدی از دلوا÷سی ساخته و قطره قطره انتظار را ذخیره می کند. آنجاکه وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش میکند.آنگاه که میفرماید اگر شیعیان ما مرا اندازه ی قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر میشود.محبوبم:هرروز که میگذرد بیشتراز قبل دلم برایت تنگ میشود.یابن الزهرا!(لیت شعری این اسقرت بک نوا؟)کاش میدانستم کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت؟؟؟آقا بیا که سیدعلی ما تنهاست و چاهی ندارد که غصه هایش را او درمیان بگذارد.به امیدآنروز 1170شمع را روشن میکنم و منتظرت میمانم. کاش میشد توهم از انتظار خسته شوی وبرای فرجت دعا کنی. ثانیه ها روزها ماههاو سالها میگذرد ومن همچنان منتظرت میمانم.به خدای کعبه میس÷ارمت.
دلم گرفته میان شکنجه ÷اییز چه باشم و چه نباشم بهار در راه است