• وبلاگ : حرفهاي آسماني
  • يادداشت : دعا2
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نازنين زهرا 

    بهار بهار
    پرنده گفت يا گل گفت؟
    خواب بوديم و هيچکي صدايي نشنفت

    بهار بهار ...صدا همون صدا بود
    صداي شاخه‌ها و ريشه‌ها بود

    بهار بهار چه اسم آشنايي
    صدات مياد اما خودت کجايي؟

    وا بکنيم پنجره ها رو يا نه؟
    تازه کنيم خاطره ها رو يا نه؟

    بهار اومد لباس نو تنم کرد
    تازه تر از فصل شکفتنم کرد

    بهار اومد با يه بغل جوونه
    عيدو آورد از تو کوچه تو خونه

    (حياط ما يه غربيل
    باغچه ي ما يه گلدون
    خونه ي ما هميشه
    منتظر يه مهمون)

    *

    بهار بهار يه مهمون قديمي
    يه آشناي ساده و صميمي

    يه آشنا که مثل قصه ها بود
    خواب و خيال همه بچه ها بود

    يادش بخير بچه گيا چه خوب بود
    حيف که هنوز صب نشده غروب بود

    آخ که چه زود قلک عيديامون
    وقتي شکست باهاش شکست دلامون
    *
    بهار اومد برفارو نقطه چين کرد
    خنده به دلمردگي زمين کرد

    چقدر دلم فصل بهارو دوس داشت
    وا شدن پنجره‌ها رو دوس داشت

    بهار اومد پنجره‌ها رو وا کرد
    منو با حس ديگه آشنا کرد

    يه حرف يه حرف، حرفاي من کتاب شد
    حيف که همه ش سووال بي جواب شد

    دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
    که صب تا شب دنبال آب و نون بود
    *
    بهار اومد اما با دست خالي
    به يه بغل شکوفه ي خيالي

    بهار بهار گلخونه هاي بي گل
    خاطره هاي مونده اون ور پل

    بهار بهار يه غصه ي هميشه
    منظره هاي مات پشت شيشه

    بهار بهار حرفي براي گفتن
    تو فصل بي حوصلگي شکفتن
    *
    بهار بهار پرنده گفت يا گل گفت
    ما شنيديم هر کسي خوابه نشنفت

    دلتان بهاري و بهارتان هميشگي
    نوروز زيبا و خاطره انگيز مبارك شما و همه كساني كه دوستشان داريد
    پاسخ

    شعر قشنگي بود ...چند تا بيتش سفري شد به کودکي ها ...يادش به خير اون وقت ها پنج تومني عيدي مهمي بود ... زياد نمي شمرديم مي ترسيديم کم بشه ... اما حسابش را حسابي داشتيم ....!!! عيدشما هم مبارک